دلتون میاد فخر ایران رو لایک و مطالب رو منتشر نکنید

قسمت نهم
کاردستی‌های جالبی درست می‌کرد. هرموقع برادر یا خواهری از او می‌خواستیم، بی‌درنگ برایمان یک کاردستی زیبا و نوآورانه درست می‌کرد. وقتی هم که به مدرسه می‌بردم بلد نبودم با آنها کار کنم یا توضیح بدهم . معلم خودش شروع می‌کرد به کار کردن با آن .مثلاً یک صفحه درست کرده بود که اگر دکمه یک کشور را میزدیم، روبرویش مرکز آن کشور چراغش روشن می‌شد. یا مثلاً با چند تا جعبه و لامپ، ماشین جوجه کشی درست کرده بود. اول در یک مقیاس کوچک درست کرد و آن را آزمایش هم کرد، یعنی از یک تخم کبوتر جوجه درآورده بود. بعد من همان را به عنوان کاردستی می‌بردم مدرسه و نمره‌اش را می‌گرفتم. محسن آنقدر دلش بزرگ بود که با جان و دل آن را می‌بخشید.
هیچ موقع یادم نمی‌رود حدود سال ۱۳۵۴ بود که باهم نشسته بودیم .محسن به من گفت : "حمید من یه روزی کاری می‌کنم که کشورم ایران به من افتخار بکنه "
حمید فخری‌زاده برادر شهید
....ادامه دارد
#شهید_محسن_فخری_زاده_فخر_ایران
#شهید_دکتر_محسن_فخری_زاده
#شهید_فخری_زاده_خار_چشم_اسرائیل
دیدگاه ها (۰)

به شب پره شونم اجازه کار آزادانه نمیدادن

نمسدونم چرا اسم بچه هاشو رضا شاه و محدرضا شاه نگذاشته

ایران رو به پیشرفت ما

اسم رئیسی بد در رفته ، این نگهبان اصطبل انگلیس رو

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط